جدول جو
جدول جو

معنی بنت المخاض - جستجوی لغت در جدول جو

بنت المخاض(بِ تُلْ مَ)
رجوع به بنت مخاض شود، گرفتار کردن. مقید ساختن. اسیر کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ تُلْ)
قسمی مرغابی. (از المرصع) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طیور و ماهی و هر آنچه با آب الفت دارد و در آن زندگانی میکند و آن را بی الف و لام ’بنت ماء’ نیز گویند. و در جمع بنات الماء گویند. (از المرصع) ، قطع شدن (مایع از جریان). (فرهنگ فارسی معین). چون بند آمدن آب و خون و جز اینها، سد شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بسته شدن. چون بند آمدن راه عبور و مرور، موقوف شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، متوقف شدن: باران بند آمد. (فرهنگ فارسی معین) ، حبس شدن نفس. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، در بیت زیر ظاهراً مقید شدن است:
گرنه خاقانی مرا بند آمدی
دست بر خاقان و خان افشاندمی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 805)
لغت نامه دهخدا
(بِ تُ مَ)
شتر یکسالۀ ماده. (مهذب الاسماء). شتربچه ای که مادرش حامله شده باشد و یا شتربچۀ بسال دوم درآمده. ابن مخاض. ج، بنات مخاض. (از اقرب الموارد). شتربچۀ مادۀ بسال دوم درآمده: چون بدان وقت نرسد ’بچه ناقه’ که چیزی برو توان نهادن و آن گاهی بود که در سال دوم درآمده باشد آنرا ابن مخاض گویند و چون ماده باشد بنت مخاض گویند. (تاریخ قم ص 177). و چون به بیست و پنج رسند (شتر) بنت مخاض بدهند یا ابن لبون. (تاریخ قم ص 177)
لغت نامه دهخدا