قسمی مرغابی. (از المرصع) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طیور و ماهی و هر آنچه با آب الفت دارد و در آن زندگانی میکند و آن را بی الف و لام ’بنت ماء’ نیز گویند. و در جمع بنات الماء گویند. (از المرصع) ، قطع شدن (مایع از جریان). (فرهنگ فارسی معین). چون بند آمدن آب و خون و جز اینها، سد شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بسته شدن. چون بند آمدن راه عبور و مرور، موقوف شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، متوقف شدن: باران بند آمد. (فرهنگ فارسی معین) ، حبس شدن نفس. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، در بیت زیر ظاهراً مقید شدن است: گرنه خاقانی مرا بند آمدی دست بر خاقان و خان افشاندمی. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 805)
قسمی مرغابی. (از المرصع) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طیور و ماهی و هر آنچه با آب الفت دارد و در آن زندگانی میکند و آن را بی الف و لام ’بنت ماء’ نیز گویند. و در جمع بنات الماء گویند. (از المرصع) ، قطع شدن (مایع از جریان). (فرهنگ فارسی معین). چون بند آمدن آب و خون و جز اینها، سد شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بسته شدن. چون بند آمدن راه عبور و مرور، موقوف شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، متوقف شدن: باران بند آمد. (فرهنگ فارسی معین) ، حبس شدن نفس. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، در بیت زیر ظاهراً مقید شدن است: گرنه خاقانی مرا بند آمدی دست بر خاقان و خان افشاندمی. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 805)
شتر یکسالۀ ماده. (مهذب الاسماء). شتربچه ای که مادرش حامله شده باشد و یا شتربچۀ بسال دوم درآمده. ابن مخاض. ج، بنات مخاض. (از اقرب الموارد). شتربچۀ مادۀ بسال دوم درآمده: چون بدان وقت نرسد ’بچه ناقه’ که چیزی برو توان نهادن و آن گاهی بود که در سال دوم درآمده باشد آنرا ابن مخاض گویند و چون ماده باشد بنت مخاض گویند. (تاریخ قم ص 177). و چون به بیست و پنج رسند (شتر) بنت مخاض بدهند یا ابن لبون. (تاریخ قم ص 177)
شتر یکسالۀ ماده. (مهذب الاسماء). شتربچه ای که مادرش حامله شده باشد و یا شتربچۀ بسال دوم درآمده. ابن مخاض. ج، بنات مخاض. (از اقرب الموارد). شتربچۀ مادۀ بسال دوم درآمده: چون بدان وقت نرسد ’بچه ناقه’ که چیزی برو توان نهادن و آن گاهی بود که در سال دوم درآمده باشد آنرا ابن مخاض گویند و چون ماده باشد بنت مخاض گویند. (تاریخ قم ص 177). و چون به بیست و پنج رسند (شتر) بنت مخاض بدهند یا ابن لبون. (تاریخ قم ص 177)